چند روزیه که در سطح شهر تهران بیلبوردهایی با مظمون: من هم کامان میزنم دیده میشه.
براساس دیتای شخصی من این کمپین با هدف یو جی سی (UGC) User Generation Content برگزار شده.
اما بحث اصلی اینه که کدام یوزر؟
اولین توجیه در تمام کمپینهای ایرانی اینه که: ولی دیده شدیم!
خوب برادر من، خواهر من، هالک ایرانی هم دیده شد! امیر تتلو هم دیده شد! دیده شدن به معنای آگاهی از برند نیست!
حتی من هم با شلوارک و پیرهن چارخونه تو توییتر دیده شدم!
اگر هدف شما اَوِرنِس یا آگاهی از برند بوده که زدی به خاکی سید!
من الان آگاهی دارم مثلا یه بابایی که ازت پول گرفته عکسش رو گذاشتی کامان میزنه! خوب؟! بعدش چی؟
میام پوستم رو میدم دست یارو که واااو فلان دکتر کچله زده منم بزنم؟!
در ضمن آگاهی از برند برای کسی که هنوز برند نیست، با یک یا 100 تا کمپین هم اتفاق نمیافته. مگه شما مثلا بی ام و یا مک دونالد هستی که سالی یه کمپین بری برای اَوِرنِس؟
تازه اونا خودشون هم سالی یکی بیشتر میرن.
خوب نهایتش مثلا میخوای یکی تو سوشال بنویسه: منم کماکان میزنم؟ یا روم به دیوار: من هم با صابون گلنار میزنم؟
و اما اوکی شما الان به زعم خودت ترند شدی!
کجا؟
بین اکوسیستمی که کلا شاید 1000 نفر نباشن!
آیا کف بازار حسن آباد تهران یا مثلا سیستان یا آذربایجان یا کردستان هم شدی؟
اوکی تارگتت تهران بوده؟ قبول
یه سرچ بکن: من هم کامان میزنم! نتیجه؟
هیچ!
خوب اگر هدف یو جی سی باشه، اولین قدم دوستی و رفاقت با مشتری و نهایتا ساخت اعتماده، نه اینکه بخوام بهش بفروشم!
اعتماد از کجا میاد؟ از همدلی، هم دردی.
من یه مثال تصویری برای همین کمپین مثلا در مناطق آذربایجان و ترک نشین میزنم که در حد اتود و ایدهست و طبعا برای اجراش وقت نذاشتم، فقط خواستم بگم وقتی درد مشترک رو پیدا کردی یوزر برات کانتنت میسازه!
دیدین؟ من نه تیم مارکتینگ پیشم بود نه دیتای کافی داشتم و نه هیچ! فقط جای یک مدیر ارشد خلاقیت رو بهتون نشون دادم.