یه روز در روزهای شلوغ و پرکار زندگی حرفه ای و جشنواره ایم بودم که یهو نوتیف گوشی دینگ کرد. سریع چک کردم.
البته داحل پرانتز عرض کنم که من امکان نداره نوتیف رو در لحظه چک نکنم و اگر پیام تبلیغاتی چیزی نباشه در لحظه جواب ندم. یعنی اصلا کسی ندیده من گوشیم سایلنت یا زبونم لال، خاموش باشه.
پرانتز بسته!
نوتیف مسیج لینکدین بود. یه رفیفی به نام تِروف که مدتها بود کانکشن بودیم بهم پیام داد که یه سایت ان جی او داریم و یکسری طرح میخوایم و این داستانا.
اینجا میتونین طرح رو ببینین: پوستر فرهنگی
یه مدت هر روز سایت رو چک میکردم و میدیدم انصافا تعداد طرحها و طراحها محدوده و از افراد قابلی تو زمینه دیزاین و گرافیک دعوت کرده. یه روز بهم ایمیل زد و یه سری عکس فرستاد و من ماندم و برگهایم!
چرا؟ چون در ورشو، از بیست اثر منتخب سایت، نمایشگاه خیابانی گذاشته به مدت یک ماه!
حالا چرا اینقدر برام مهم بود که ادعام شد؟ چون ورشو مهد گرافیک دنیاست و اصلا سبک پوستر لهستانی داریم که به شدت مقبول و خاص هم هست! بعد، فک کن! از اون همه اثر، فقط بیست تاش بره و بین بیست تا طرح منم باشه! حاااجی پراااااام.
من اینو سریع پست کردم تو لینکدینم و درجا یکی از کلانترهای لینکدین که عشق مچگیری دارن، کامنت داد که دقیقا کجای ورشو؟ من الان ورشو هستم!!!
من در لحظه این یارو، تروف رو منشن کردم و اونم نامردی نکرد آدرس دقیق رو نوشت و کلانتر قصه ما رفت بالا درخت و با برف دوسال گذشته هنوزم پایین نیومده گویا!
این بود انشای من، سلامت باشد خانوم معلم من!