یاشار مشیرفر هستم. کسی که سالهاست به عنوان گرافیست فریلنسر در داخل و خارج از ایران فعالیت میکنه. در مسیر کاریم، چالشهای مختلفی رو از سر گذروندم و تجربههای ارزشمندی به دست آوردم. موفق شدم برند خودم رو بسازم، به جایی رسیدم که از کار و موقعیتم کاملا راضیم و در دنیای فریلنسری به عنوان یک گرافیست حرفهای، حرفی برای گفتن دارم.
اگر دلت میخواد بدونی چه مسیری رو طی کردم و چرا خودم رو موفق میدونم، تا آخر همراه من باش. دلت خواست از مسیرم الگو بگیر و همقدم با من حرکت کن.
منتظر نمون؛ خودت شروع کن
قبل از شروع فعالیتم به عنوان فریلنسر، از سال 87 یا 88 بود که برای بیینال و جشنوارههای گرافیک نمونهکارهای خودم رو ارسال میکردم. این باعث شد تا خیلی جاها دیده بشم و به دنبالش کارهام مورد استقبال قرار بگیرن و حتی بعضیهاشون جایزه ببرن. کار به جایی رسید که در کارنامهی کاریم، داوری مسابقات بینالمللی بی ان آر و چندین جشنواره داخلی و کسب جوایز و مدالهای متعدد ثبت شد. چیزی که برام یک سابقهی بزرگ کاری و ارزشمند رو به همراه داشت.
شروع فعالیت فریلنسری
چند سال پیش بود که به «عادل طالبی» عزیز ایمیل زدم. بهشون گفتم: «نه پولِ شرکت در کلاسهاتون رو دارم و نه میتونم بیام تهران چون تبریز زندگی میکنم».
بلافاصله آقای طالبی به ایمیلم جواب دادن و گفتن که شماره تماسشون رو از برادرم «یاور مشیرفر»، بگیرم تا بتونم باهاشون صحبت کنم. منم دقیقا کاری رو که خواسته بودن انجام دادم.
از اونجا به بعد برای من یک سری ارتباطات ایجاد شد. عادل طالبی عزیز و برادرم یاور، خیلی به من کمک کردن تا در این مسیر رشد کنم.
یادمه همون ابتدای کار، یکی از نزدیکان به من پیشنهاد داد به مدت یک سال به صورت رایگان برای همه کار کنم تا از این طریق شناخته بشم و بتونم خودم و تواناییهام در طراحی و گرافیست رو نشون بدم.
روش کارم هم باید طوری باشه که هر کسی هر چی ازم خواست، حتی اگر خلاف نظر و عقیده کاریم بود، قبول کنم و حرفی نزنم! منم چون کمی تخصصگرا هستم، پذیرفتم. چند تا کارِ پیشنهادی برای یک سری از برندهای مطرح انجام دادم. اما نه به روشی که بقیه گرافیستها کار میکردن!
سبک کاریِ من با بقیه متفاوت بود، درواقع شروع کردم به نقدِ برخی از برندهای معروف! به عنوان مثال بهشون میگفتم که از نظر من این غلطه و بهتره اینطوری انجامش بدین؛ یا این خوب نیست و از این صحبتها… .
عادل طالبی و برادرم هم در فضای مجازی مثل توئیتر، کارهام رو ریتوییت میکردند. با گذشت زمان، ارتباطات کاری من شکل گرفت. تا اینکه بعد از سه ماه، برخی از کارفرماها ازم نمونه کار خواستند.
خلاف مسیر شنا کن!
در این سالها تجربههای زیادی به دست آوردم، اما مهمترین اونها که رمز موفقیتم هست، «شناکردن خلافِ مسیر جریان آبه». من متوجه شدم که باید خلاف مسیر جریان رودخونه شنا کنم تا برسم به مرحلهای که به عنوان یک گرافیست موفق و کاربلد شناخته بشم و فعالیت کنم! سادهترش رو که بخواین، من متوجه شدم زمانی در کارم موفق هستم که:
چیزهایی که همه میگن باید انجام بدی رو نباید انجام بدم و اونهایی که میگن انجام نده رو باید انجام بدم!
شاید برخی از دوستان با نظر من موافق نباشن، ولی مهم اینه که من با همین سبک، تونستم به موقعیتی که الان هستم، دست پیدا کنم.
لینکدین، ورودیِ کاریِ من
در این مدت، شروع کردم به فعالیتکردن در فضای مجازی به جز اینستاگرام! در توئیتر با فعالیتم و سبک کارهام حالتی درست کردم که همه من رو آدمی کاملا فان و کسی که هیچ چیز جدی در زندگیش وجود نداره، شناختند و همینطور هم قبولم کردند.
از طریق توئیتر یک سری کانکشن درست کردم و با دوستان زیادی آشنا شدم که فقط راه ارتباطی بودند نه کارفرما! بعد از توئیتر، به سراغ لینکدین رفتم و اوایل فعالیتم با کارهای اعتراضیِ ترند (برند روز)، همراه شد.
مثل قضیه کودککشی در افغانستان، عوارض خروج از کشور، اذیتکردن یه شرکت و… .
من با اسلایدهای کوبنده و اعتراضی خودم نسبت به برخی از شرکتها مثل اسنپفود، شاتل و… کار میکردم که اتفاقا به طرز کاملا عجیبی هم وایرال میشدند و من رو به عنوان یک اینفلوئنسر روی لینکدین مطرح کرد. طوریکه اگر امروز پستی بزارم، حداقل در 24 ساعت اول بیش از 10 تا 15 هزار بازدید اول رو میگیره.
در این فاصله لینکدین رو بالا آوردم و به واقع تقریبا ورودی کارهای من از لینکدین بود و هست. بعد از اینکه در لینکدین حسابی شناخته شدم، با برندهای مشهوری مثل «افق کوروش»، ارتباط گرفتم با همدیگه یکی دو کار انجام دادیم. همکاریمون کوتاهمدت بود و بعد از اون از طرف کارفرماهای مختلف پروژه گرفتم که اتفاقا کارهای بسیار خوبی هم شدند.
گرفتن کار با ارتباطات و شبکهسازی قوی
شاید باورتون نشه، ولی من در عرض یک سال نزدیک به 700 رزومه در جابینجا ارسال کردم اما از این تعداد، حتی 3 نفر هم برای کار به به من پیام ندادن! درواقع به دلیل رزومه قوی که داشتم مثل داوریهام، مدالهایی که به دست آورده بودم و جوایزم من رو Overqualified میکردند، تازه اون یکی دو نفر هم که درخواست کاری من رو قبول کرده بودند، ازم نمونهکار میخواستند.
کارهای منم همه مفهومی بودند و اکثرا با اینکه در لینکدین نظرات روشنفکرانه میدادند و کلی ازشون تعریف میکردند، اما به عمل که میرسید، ایراد میگرفتند و ازم میخواستند طبق سلیقه و نظرشون کار کنم و این با خلق و خوی کاری من کاملا در تناقض بود!
لُپ کلام اینکه من اصلا از طریق رزومهام کار نگرفتم، بلکه براساس ارتباطات و شبکهسازی قوی که داشتم، موفق به گرفتن کار شدم.
همونطور که گفتم، اصل قضیه در موفقیت کاری من به عنوان فریلنسر، ارتباطات قوی بود که داشتم و اصلا از طریق رزومه کاری نگرفتم.
هر بار کانکشنهام رو پیدا میکردم که یکی از این عزیزان آقای «شهربانویی»، عزیز بود. ایشون خیلی به من محبت داشتند و یک سری از کارهام رو منتشر کردند و من هنوزم براشون کار میکنم. «سامان فائق»، هم خیلی در این راه کمکم کرد و پیشنهاد کار به من داد.
با گذشت زمان، کانکشنهای من زیاد شدن و این باعث شد که تقریبا با من آشنا بشن و به عنوان گرافیست فریلنسر شناخته بشم.
شروع فعالیت فریلنسری برای خارج از کشور
و اما شروع فعالیت من به عنوان فریلنسر برای شرکتهای خارجی با یک شرکت دانمارکی KRAFTRADER بود. گویا نمونهکارهای من رو از لینکدین دیده بودند و همون باعث شده بود که به من پیشنهاد همکاری بدن. یادمه در مورد ظروف یکبار مصرف قابل بازیافت گیاهی، پستی گذاشته بودم که این شرکت دانمارکی اون رو دیده و پسندیده بود.
شروع همکاری ما با یکی دو اسلاید بود و پس از اون هم روی لوگوشون کار کردیم. بعد از شرکت دانمارکی، با یکی از دوستان که سالها پیش در فنلاند ساکن شدند، همکاری کردم. یکی دو تا کار انجام دادیم و اسلایدهای موج سواری خبری رفتیم.
کمی بعد از طرف یک شرکت آمریکایی که مدیرش ایرانیالاصل (خانم مرضیه اردستانی، وکیل صحنه جرم آمریکا) بود، پیشنهاد کار گرفتم. اون موقع دیگه از طریق ارز دیجیتال میشد کار کرد و مشکلی برای تسویه حساب پیش نمیاومد.
کوتاه نیا و برند خودت رو بساز
اگه یادتون باشه، قبلا در مورد مهمترین تجربهای که در سالهای فعالیتم به عنوان یک گرافیست به دست آوردم گفتم. درواقع برندسازی من طوریه که دقیقا برعکس عمل کردم. هرکاری گفتن انجام بده رو انجام ندادم و هرکاری که گفتن انجام نده رو انجام دادم!
یادمه سامان فائق حرف قشنگی زد:
«اصلا صحبتهای اگیلوی و… رو جدی نگیر چون اونها خودشون به صورت واقعی به اونچه که در کتابهاشون توصیه میکنن، عمل نکردند».
اونجا بود که یک لحظه جرقهای به ذهنم خورد، و اونم این بود که اگر ترفندهای بازاریابی که اگیلوی و افرادی مثل اون در کتابهاشون گفتند، کارسازه، پس چرا هنوز کسی نتونسته طبق اون ترفندها مشتریهای خود این افراد رو جذب خودش کنه؟
اینجا بود که متوجه شدم این آدمها همهی واقعیت رو نمیگن یا درواقع دروغ میگن. متوجه شدم که برندسازی کاملا یک چیز شخصی هست و من سعی کردم همونی باشم که در واقعیتِ خودم هستم. یک آدم فان، گرم، بدون سانسور و کسی که هرچی دوست داره میگه و این رو به همه قبولوندم و همه هم من رو همینطوری که هستم، پذیرفتن.
کلی پافشاری کردم و روی عقایدم و سبک کاریم ایستادم تا به کارفرماها ثابت کنم خلاقیت چیزی هست که منِ گرافیست در کارم استفاده میکنم نه چیزی که کارفرما طبق سلیقه خودش اصرار داره روی کار پیاده بشه!
من معتقدم کارفرمایی که پیشنهاد کار میده (اونم بعد از اینکه نمونه کارم رو از لینکدین یا جاهای دیگه دیده)، اگر در حوزهی تخصصی من سواد لازم رو داره، پس خودش اون کار رو انجام بده دیگه نیازی به من نیست! ولی اگر اطلاعاتی در این مورد نداره و کارش رو به من میسپاره، باید به روش و سبک کارم احترام بزاره و اونها رو قبول کنه، نه اینکه بیاد و سلایق شخصی خودش رو سوارِ کار کنه.
این برند من بوده و هست و همچنان بهش اعتقاد دارم و ازش دفاع میکنم.
من برای برندهای مطرح مثل اسنپفود و فیلمیو اسلایدهای جنجالی ساختم طوریکه مدیران فروششون پیام گذاشتند چرا این کار رو کردم و حتی در برخی موارد تهدید به شکایت شدم!
این درست همون چیزی بود که حرف من رو ثابت میکرد. اینکه وقتی کار من باعث تحریک یکی از مدیران مجموعه میشه، قطعا عکسالعمل مردم رو هم به دنبال داره و اثرش رو روی اونها میگذاره. درواقع من از خود مردم act میگیرم. پس همچنان به کار خودم ادامه دادم و سبک خودم رو پیش بردم. چون دلیل کاملا علمی پشتِ کارم بود.
در واقع من در دورههای آنلاین اساتید بزرگی مثل لِخ مایفسکی Lech Majewski (دیزاینر و مدیر دانشگاه هنر ورشو)، آلن لوکرنک Alain Lequernec (عضو اتحادیه بینالمللی طراحان گرافیک و مدیر نمایشگاههای فریاد ایرانی)، شرکت کردم و باورهام و آموختههام رو در کارم پیاده میکنم.
برای کارت ارزش قائل شو کوتاه نیا و دستمزدی که حقته بگیر
من در مسیر کاری با چالشهای زیادی برخورد داشتم. با آدمهای مختلفی روبهرو شدم که بعضیهاشون سبک کار و مسیری که پیش گرفته بودم رو نه تنها قبول نداشتند، بلکه به سخره میگرفتند! اما این اصلا برام مهم نبود.
مهم چیزی بود که بهش اعتقاد داشتم و به کار میبردم. وقتی هم که بحث درآمد و دستمزد میشد که الان هم به همین صورته، خیلی واضح و بدون هیچ رودربایستی قیمت رو میگم. البته به نظر بعضیها با قیمتهایی پایینتر از اینم میشه از دیگران کار گرفت.
ولی من توجهی به حرفشون نمیکنم و به اندازه دستمزدی که درخواست میکنم، برای کارم زحمت میکشم، زمان میزارم و کار باکیفیتی رو تحویل میدم.
نظر شخصی و درواقع برند من اینه که بهتره از صد مشتری که ارزش کارت رو درک نکنه و دستمزد واقعی رو نده، با یک نفری کار کنی که به کارت ارزش بده، برات احترام و شخصیت کاری قائل بشه و هزینه 200 پروژه رو بپردازه.